این متن فوق العاده س..از دست ندین
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا توی اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغلموتوره رد میشه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه موتور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
ببین دختر جون.....
روزی که ازدواج میکنی اونی که میخنده مادرته چون تو داری خوشبخت میشی و تو رو تو لباس عروسی میبینه اما اونی که غم داره و از درون از جدا شدنت اشک میریزه اونی که تو تا عمر داری ناموسشی اونی که نمی تونه پشتت نباشه اونی که تو آبروشی اونی که با نابودی تو کمرش میشکنه....
بابات.....
غروب بود
من زل زده بودم به پشت دستهایش
هردو وحشت کرده بودیم
بس که نزدیک شده بودیم به هم..
بس که معصومیت ریخته بود آنجا، پشت دست ها
بعد من با انگشت اشاره،خطی فرضی و مورب
درست از وسط ساعد، تا انگشت کوچک دست راستش کشیدم
و به او گفتم عمیقا دوستش دارم...
رفتم پرینتر قیمت کنم یه بچه 10 ساله با باباش اومده بود به مغازه دار می گفت: Autodesk Maya که بهم دادین مشکل داره، ورژن جدیدش رو ندارین؟
محیط Google Android Studio رو دوست ندارم، خیلی بچگانه است و ساده، چیز دیگه ای ندارین؟ اومدم خونه توی گوگل جستجو کردم تا فهمیدم اینا چی هستن! خدا می دونه من تا سن 10 سالگی بزرگترین دغدغه تکنولوژیکیم این بود که چجوری می تونم همزمان رنگ قرمز و آبی این خودکار چند رنگه هارو بدم پایین.
ادامه مطلب ...
دل خوش از آنیم که حج میرویم
وقتی با خانواده هستی لبخند بزن...چون خیلی ها در آرزوی خانواده هستند
و خیلی ها در ارزوی اینن که جای تو باشن
خیلی شرح داشت ...
ولی گاهی فقط باید نگاه کرد
به عمق یک درد
مثل یک تابلوی نقاشی
گاهی یک تصویر بیشتر از یک کتاب ،حرف دارد برای گفتن...
بودا به دهی سفر کرد ...
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید !
بودا به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!!
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
دلم تنگه . . . .
اگه یه روز یه دختر داشته باشم ...
به دخترم پول تو جیبی نمیدم، تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟
داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم !