داشت دفترمشقش را جمع می کرد.چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آن برای همسایه ها سبزی پاک کرده بود.تیترش یک "سه" بود با بینهایت "صفر"جلوش.عدد "سه"ناگهان او را از جا پراند.
- بابا، پس فردا با بچه های مدرسه می برنمون اردو. سه هزار تومن می دی؟
بابا سرش را بلندنکرد.باصدایی آرام گفت:فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن هم به تو میدم.
با وعده شیرین بابا خوابید.
صبح زود، رفت کنارپنجره. پرده را کنار زد. باران ریزوتندی می بارید.قطره های باران برای رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند. بند دلش پاره شد:آخه توی این بارون که مسافر سوار موتور بابام نمی شه.
اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار. یک قطره اشک از روی صورتش چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد"سه" رژه می رفتند...
آرایش چیست؟
لوازمیست ک سکینه رابه پارمیداتبدیل میکند.
مسیج اشتباهی برام اومده بودبدین شرح:رسیدی برزیل شکربیارتزریق کنیم به بازارحواست باشه ها..
حالاجواب من(درحالی که دارم چوب
شورمیخورم):من تازه رسیدم ریودوژانیرو..ناسلامتی کارم بیزنسه ایناروبه من نگو
فکرکنم به طرف شوک وارد کردم چون دیگه جواب
نداد..
عمر به سرعت یک چشم بهم زدن تمام میشود. همه لحظات خوبی که با خانواده و دوستانتان دارید را قدر بدانید.
آنها مکمل شما در زندگی هستند.
سرانجام روزی متوجه خواهید شد که آنچه که اهمیت دارد، نه مادیات، بلکه سلامتی مادر، پدر، فرزند و سایر عزیزانی است که
در زندگی تان حضور دارند..
ادامه مطلب ...
· در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن نه مثبت نه منفی.
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم
کنار هم بنشینیم
و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی
روزهایتان پر فروغ
شبهایتان ستاره باران . . .
این روزها دلم که می گیرد نگرانت می شوم
و می دانم اینهمه ابر را برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…