هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم
کنار هم بنشینیم
و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها
یلدایتان رویایی
روزهایتان پر فروغ
شبهایتان ستاره باران . . .
این روزها دلم که می گیرد نگرانت می شوم
و می دانم اینهمه ابر را برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
دست ات را به من بده !
دست های تو با من آشناست…
ای دیر یافته با تو سخن می گویم!
به سان ابر که با توفان،
به سان علف که با صحرا،
به سان باران که با دریا،
به سان پرنده که با بهار،
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید…
زیرا که من،
ریشه های تورا دریافته ام…
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست…
هر وقت دلت را زدند از سیاهیِ چادرت ،
سیاهیِ کعبه را به یاد بیاور که همرنگِ توست ،
*بـانویـِـ همرنگـِ خانـهـ ی خـدا*
افـتخـــــار کــن به رنگِ چــــادرت
که همرنگِ چـادرِ خانـه ی خداست . . .
نمیدونم چه حکمتیه که دهه پنجاهی ها تا یه مدت دیگه نوه شون به دنیا میاد.
دهه هفتادی ها همه ازدواج کردن اما دهه شصتی ها نه زن می گیرن نه شوهر می کنن.
واقعا چه حکمتی توشه خدا می دونه..
به که دل باید بست؟ به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت همه از کینه پر است.
هیچ کس نیست که فریاد پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید…!
نیست یک تن،که در این ره غم آلود،قدمی را به محبت پوید…
سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند حتی آنگاه که ایستاده ایی . . .
من زندگیمو باختم حاج آقا
منو از حبس می ترسونی؟
برو از خدا بترس
<< دیالوگ به یاد ماندنی شهاب حسینی در جدایی نادر از سیمین >>