دخــــدره میگه اسمم میناست
اسم پروفایلش NA ZA NIN هستش
اسم ای دی فیسبوکش ایدا مهربانی
بعد ایمیلشو هم هست المیرا 68
سازمان سیا تو شناسایی این مشکل پیدا میکنه
انوقت تو جزییات زده از دروغ بیزارم !
ادامه مطلب ...
در یک غروب جمعه ، پیرمردی مو سپـید ، در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد وارد یک جواهر فروشی شد و به جواهرفروش گفت: "برای دوست دخترم یک انگشتر مخصوص می خواهم."
مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهی انداخت ، و انگشتر فوق العاده ایی که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد.چشمان دختر جوان برقی زد و تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد.پیرمرد در حال دیدن انگشتر به مرد جواهرفروش گفت: خب ، ما این رو برمی داریم.
جواهرفروش با احترام پرسید که : پول اون رو چطور پرداخت می کنید؟
ادامه مطلب ...
شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیم کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چهدلهای کوچیکی
کاش دلامون به بزرگی بچگی بود کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاشبرای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلب ها در چهره بود
حالا اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه
و ما بههمین سکوت دل خوش کرده ایم
اما یک سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست سکوتی رو که یک نفر بفهمه
بهتر از هزار فریادیست که هیچ کس نفهمه سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک
درد و نگفتنش هزاران درد داره
دنیا رو ببین !
بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد؛
حالا بارون ازچشمامون میاد!