دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

داستان پند آموز


یه شب سه نفر اشتباهی دستگیر میشن و در نهایت ناباوری به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم میشن....

نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم


 و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....


کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....


به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...

 

  ادامه مطلب ...

تلنگر



پشت هیچ چراغ قرمزی


توقف نمی کنم


وقتی چشم های تو


سبز اند..

دل نوشته


عشق می فروشد...


به مردمی که حتی دل ندارند...

به سلامتی شیر!


شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"

گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا ! ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"

شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"

حرف حساب


حروم اون آمپولیه که دونه ای ۲۲۰ هزار تومن پولشه و تو باید ماهی سه تاشو بزنی.


حروم زندگی این بدبخته که حسرت یه عروسی به دلش مونده.. زده بالا، متوسل شده به تابلوی کائنات.


حروم اون نزول‌خوره که اگه سر ماه پول با اسکونتش حاضر نباشه، اسباب و اثاثیه پدر و مادر من رو


 بعد از ۳۰ سال کار تو آموزش و پرورش این مملکت میزیزه سر کوچه.


حروم اون ماشینی که آیینه بغلش، دیه ما سه نفره !



فیلم سینمایی گشت ارشاد

...آه خدای من



چند نفر در جمعی نشسته بودند.


یکی از آنها گفت : من پسری دارم که کشیش است. هرجا میرود او را "پدر" خطاب میکنند...

مرد دوم گفت : من پسری دارم که اُسقُف است. و وقتی جایی میرود به او میگویند " سرورم" ...

مرد سوم گفت " پسر من کاردینال است. و وقتی وارد جایی میشود م او را
"عالیجناب" صدا میکنند...



  ادامه مطلب ...

دل نوشته



خانه باشد طلبت ، شانه ی دوست کجاست ..؟!




چرا مادرمان را دوست داریم


چون ما را با درد به دنیا می‌آورند و بلافاصله با لبخند می‌پذیرند.

چون شیر شیشه را قبل از این که توی حلق ما بریزند، پشت دستشان می‌ریزند.

چون وقتی تب می‌کنیم، آن‌ها هم عرق می‌ریزند.


چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوششان می‌گوییم "سیب می خوام"، با صدای بلند می‌گویند: "منیر خانم! بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید!" و ما را عصبانی می‌کنند. و وقتی پدرمان، ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند، با پدر دعوا می‌کنند..


 

ادامه مطلب ...

خنده بازار





الان که نه کولر روشنه نه بخاری بابام نمیدونه دقیقا چیکار باید بکنه تو خونه میره هواکش دستشویی رو

هی روشن خاموش میکنه..Tuzki Bunny Emoticon


  ادامه مطلب ...

تا کی زنده ای ؟



هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...
ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ... 
روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. .


  ادامه مطلب ...