وقتی با خانواده هستی لبخند بزن...چون خیلی ها در آرزوی خانواده هستند
و خیلی ها در ارزوی اینن که جای تو باشن
دلم تنگه . . . .
اگه یه روز یه دختر داشته باشم ...
به دخترم پول تو جیبی نمیدم، تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟
داریم با بچه ها میریم بیرون ...
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم !
چه زیبا نقش بازی می کنیم
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم
حتی خدا هم از
آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است…
پدران ما هرگز جمله عاشقانه ای به مادرانمان نگفتند
شعری از نیما و سهراب برا یشان نخواندند ...
شعر کوچه را از بر نداشتند ...
پس چگونه بود تا همیشه
در کنار هم ماندند و گذشتند از آرزوهایی : ...
که ما نه به آن میرسیم و نه از آن می گذریم
صادق بودن شاید منتهی به دوستی های فراوان نشود
اما همیشه نتیجه اش یافتن دوستان حقیقی خواهد بود . . .