to tell the story of how great a love can be
براى گفتن داستانى که نهایت بزرگى عشق را نشان میدهد
دوست داشتن یعنی
بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند…
لب نمیزنی…
ولی دووست داری تره ای رو بخوری که “اوون” هیچوقت واست خرد نمیکنه!
روزهای سخت بی مهری و نامهربونی تو که تموم بشه، می رم می زنم روی شونه خدا و می گم: جنبه دل عاشقم رو حال کردی؟
«آنگاه که عشق تورا میخواند، بهراهش گام نه! هرچند راهی پرنشیب. آنگاه که تورا زیر گستره بالهایش پناه میدهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آنگاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.»
جبران خلیل جبران
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me?
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can't tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم