با کفشهای کوچک پاره ات دنبال ماشینهای مدل بالا
که میدوی
دلم مثله صورت آفتاب خورده ات میسوزد
کاش میشد غمت را میخریدم، نه گلهای رنگی ات را..
با تو هستم دخترک گل فروش
ما با تو فرق داریم ، نزدیک ما نشو
ما عاقل تر از تو هستیم ،
اینقدر عاقلیم که می دانیم به تو پول نباید داد
چرا که به سود پدرت خواهد بود
دیگر کتک خوردن شبانه ات به ما چه !
ما با تو فرق داریم ، نزدیک ما نشو
ما انسانهای بزرگی هستیم
ما اینقدر کار داریم که
پدرو و مادرمان ، دوستانمان ، کسانی که کمکمان کرده اند
معشوقمان و حتی خدا را نمی بینیم
دیگر چه توقع داری که تو و گل هایت را ببینیم؟
ما با تو فرق داریم ، نزدیک ما نشو
ما با همیم و تو تنهایی
حالا شاید گهگاه دیگری را به قیمتی بفروشیم
ما با تو فرق داریم ، نزدیک ما نشو
ما بیماریم
نزدیک ما نشو
بیماری ما واگیردار است...
“سـرد اسـت و مـن تـنهایـم”
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه…
پـــُـر از تـهـوع…
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
“ســرد اسـت”…
یـخ نمـی کنـی…
حـس نـمی کنـی…
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم…
ممنون رضاجان...نوشته قشنگی بود...
نوشته اولش محشر بود
آره...
یه دفعه تمام گلاشو خریدم ....اینقدر خوشحال شده بود
به به ....کار بسیار خداپسندانه ای کردی آفرین...آبجی خودمی
خیلی غم داشت خو حقیقت هست ک تلخه
آره
یونس خاله منم









بله همینجوریه هنگامه خاله
نزدیک ما نشو

:(