بعضی لحظات هستند که هیچوقت فراموش نمیشن...
بعضی خاطره ها ،نا خودآگاه لبخندی بر لبات می نشونه
یادش بخیر...
سوار قایق شدیم 4نفری
از اسکله راه افتادیم!
تو ایستگاه ، تو جزیره پیاده شدیم...
واین هم جزیره...
حالا کی خواست شنا کنه
اول نوبت فوتبال ساحلیه،تو این هوای خوووب،شن هم داغ داغ
هنوزم نرمی و داغی شن ها رو زیر پام حس میکنم
1 ساعت تمام فوتبال بازی کردیم،همگی از نفس افتادیم...
آخرش همش توپو شوت میکردیم
هنوز ادامه داره...
وقت نکردم همه عکسا رو بذارم...
به به اینجا کجاست؟
منو یاد شمال و شهر خودمون انداخت...
50 کیلومتری شهرمون...جزیره آشوراده...
چه تصاویرزیبااااااااااییامیدوارم تموم لحظه هات شاد باشی
ممنون...شما هم همینطور...
داداشششششششششش واقعا که تهناتهناییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
این عکسا رو گذاشتی که .... اصن دیگه ولش کن راستی من انقد حسود نیستما خوش گذشته مگه نه
سلام
خوشحالم که توام مثل من دلنوشته میزاری ..
به منم سر بزن ...
حتما بیای ها ... دعوتی ..
سلام...آره...منم میذارم...
حتما دوست من
کدوم جزیزه هاااااااااااش؟
گفتم که...
چرا عکس خودت و نزاشتی هااااااااااا؟
گفتم که...عکس زیاده...وقت نشد همشو بذارم...
کلی وقت میبره...
پس چرا من و نبودم اگه 4 تا بودید ؟
یعنی توو سمیه و رویا و من پس من کوشم کجام؟
شما رو سر مایی
خوب اینها که شوخی بود اما عجب جای قشنگیه والابوخودا
آره واقعا...بقیشم میذارم،فردا پس فردا...
هنوز شاهکار های عکاسی منو ندیدی
یونس این دفعه بهم قول بده جیم نشی و من و با خودت ببری
چشم...باعث افتخار ماست...
مرسی شدم شدید شدید