دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

جمله امروز


کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و
زنان شوکت زن بودنشان را…
کاش مردان همیشه مرد باشند و زنان همیشه زن !
آنگاه هر روز نه روز “زن” بود ،نه روز “مرد”.
بلکه روز “انسان” میبود…
نظرات 25 + ارسال نظر
سپیده شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:49 ب.ظ http://bar0on.blogsky.com

سلام.خیلی خوب بود

سلام...سپاس فراوان

سمیرا شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:43 ب.ظ

ای کاش....دوره اخرالزمان شده دیگه جای مردا وزنها داره عوض میشه متاسفانه

هنگامه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ب.ظ

این جمله را خودت تنهایی گفتی یا با کمک هنگامه

هنگامه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:27 ب.ظ

روز مرد نباشه اما به روز زن احتیاج داریم برای هدیه گرفتن

مردها هم خودشون جوراب بخرن

ای نژادپرست...
میبینی هنگامه!
مردهای بیچاره به یه جفت جوراب هم راضین...
یعنی ما اینقدر نادیده گرفته میشیم...

هنگامه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ

یونس جان اول با خاله هنگامه مشورت کن بعد بنویس

باشه..چشم...

saeed شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://michka021.bogfa.com


khoda mikhad k 2ta chize bozorg ro zendegit barat biare,age bavar dari bezar hame chiz khodesh pish bere...farda behtarin roze zendegit khahad bod,in msg ro b 10ta az dostat befrest,hata b man,harvaght k 5nafar ino barat ferestadan motmaen bash kasi k dosesh dari supriset mikone .

ممنون سعید جان...

دریا شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ http://azjensebaranam.blogsky.com


زیبا بود دوست خوبم...

مرسی دوست عزیزم..

هنگامه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

خوب یه جفت جوراب این همه روز و یاد بود نمیخواد

اما زنها جواهر میخوان خوب باید روز داشته باشن

پس پولهات را جمع کن برای زنت داشته باشی

باشه یادم میمونه
این زن ها هم همش دنبال زرق و برقن

هنگامه شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

یونس دلت را ارزون کردی که مشتری شم

[ بدون نام ] شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ

دل یونس لدفن


قلوه ات هم بزار برای مهندس

مگه اینجا قصابیه..!!
چه حرفا

مینا شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:40 ب.ظ

ممنون.بسیارعالی نوشتی

خواهش میشه...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ق.ظ

اما من اصن طلا دوست ندارم جواهر هم خیلی ریز

اما شیشه ی شیر خیلی دوست دارم

بچه های دادشم همش برام شیرخشک میخرن با پستونک و شیشه ی شیر

[ بدون نام ] یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:23 ق.ظ

تا حالا تو ی بزرگیت با شیشه شیر خوردی

امتحان کن ببین جقدر میچسبه


امتحان نکردم...شاید بچسبه

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:30 ق.ظ

یونس دوباره آیکون بزاری خفت میکنم


باشه

[ بدون نام ] یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ

خوب مگه چیه من شیر توی شیشه دوست دارم اصن هم خجالت نداره خیلی هم میچسبه

شاید..
من همون کوچیک بودم هم با شیشه شیر نخوردم...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ

خوب شما اگه یه عادت داشته باشید که در نظر مردم درست نباشه نمیگید اما من میگم

دیشب هم شیر خشک های محمدحسین دادشم را خوردم

هر چی زنداداشم جیغ زد بچه ام بی شیر میمونه من به روی مبارک خودم نیاوردم

خوب این خجالت داره نه


شیر بچه رو هم میدزدی...بابا تو دیگه کی هستی...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ق.ظ

مامانت کلاه سرت گذاشته

برو امتحان کن مشتری میشی

منم از زنداداشم برات شیر میگیرم

من که اینطوری فکر نمیکنم...
شیر زیاد دوست ندارم..

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ

دل یونس لدفن

آقای دل و قلوه فروش

تموم شد...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ

خوب اب میوه توش بخور اونم خیلی خوبه من امتحان کردم

ببین چه با حالم همه نوع تجربه دارم

واقعا...من موندم با این تجربیات عجیب شما...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ

یونس دل لدفنم گوش کجاست نمیبینمش


یکی پاورچین پاورچین اومد و با خودش برد...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ

چی و تموم شد تازه شروع شد

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ

اصن تای من پیدا نمیشه والا بوخودا

اگه تا داشتم یگی را مث من پیدا کن

که توی این سن با عروسکش بخوابه و شیشه بخوره

[ بدون نام ] یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:50 ق.ظ

ادرسش را بده خودم حسابش را میرسم دلم و برد تو هم گذاشتی به همین راحتی

آره دیگه.. من موندم هق هق کنان...

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ق.ظ

اما من هر کی دلم برد زود پس فرستاد

دل دیوونه ی شیدای رونده رو دست صاحب بیجاره مونده

هنگامه یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ

نه اصن همین جا نمیتونم آروم بشینم

کاشکی میرفتیم دیسکو تو هم که رقصت خوبه چی میشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد