اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره تربیت کنم...
به جای آنکه انگشت اشاره ام را به سمت او بگیرم در کنارش انگشتهایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم .
اگر فرصت داشتم کودکم را دوباره بزرگ کنم به جای غلط گیری به فکر ارتباط بیش تر با او می بودم
بیش تر از آن که به ساعتم نگاه کنم ..
سعی می کردم در باره اش کمتر بدانم ، اما بیش تر به او توجه کنم
به جای اصل راه رفتن ، اصل پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می کردم
از جدی بازی کردن دست بر می داشتم و بازی را جدی می گرفتم
در مزارع بیش تر با او می دویدم و شب ها به ستارگان بیشتری خیره می شدیم
بیش تر در آغوشش می گرفتم و کمتر او را به زور می کشیدم
کمتر سخت می گرفتم و بیش تر تاییدش می کردم
اول احترام به خود را در او می ساختم ، بعد خانه و کاشانه اش را ، و بیش تر از آن چه که عشق به قدرت را یادش بدهم ، قدرت عشق را یادش می دادم
قبل از اینکه در مشکلاتش غرق شود و به دنبال خداوند سبحان به عنوان ناجی بگردد ، دستش را در دست ناجی می گذاشتم تا هرگز غرق نشود..
Gidiyorum şimdi elimde bir yürek
Bu sonuca nasıl geldik delice severek
Güm güm atıyor çok üzülerek
Ölüyorum ama gidiyorum
اهنگ خیلی قشنگی رو برام نوشته بودین مرسی
tesekurler ..
پس دختر من بهترین مادر دنیاست
آره ...شاید...
وای یه دونه از این دخملی خوشگلها واسه وب من پیدا کن
چچچچچچچچچچچچچچچچچچچچقدر نازه دلم رفت
چشم ...حتما...