دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

دل نوشته


با من بیا پری قصه های دیروزی 
با من بخوان 
همان ترانه های شاد دیروزی 
با من بیا به چیدن لحظه های بی تکرار 
با من بگو تو از قصه ای ناب و جاده های ناهموار 
با من بیا شاهپرک بانو 
اینجا خیال تو گل داده تا هر روز 
با من بیا به قله آرزوهای خفته 
با من بیا که هنوز گلهای انتظار نشکفته..

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود 

گاهی تمام حادثه از دست می رود 

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند 

در راه هوشیاری خود مست می رود 

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست 

وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود 

اول اگرچه با سخن از عشق آمده است 

آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود 

وای از غرور تازه به دوران رسیده ای 

وقتی میان طایفه ای پست میرود 

هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ 

بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود..



نظرات 2 + ارسال نظر
هنگامه چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:34 ب.ظ

از تو خواهم نوشت ...

آنقدر مداد واژه ها را می تراشم ...

تا جنگل ذهنم از درختان یادت ، که بی وقفه رشد می کنند خالی شود ...

و تو در کویری از فراموشی حیران بمانی ...

خواهی دید !

بعد نوشت : برگهای پائیزی ... تراشه های مداد درختانند ... که از تو می نویسند .

بسیار زیبا بوووود...لذت بردیم.....

امیرحسین چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام داداشی اختیار داری شما تاج سرید من گرفداریم زیاده شعرش خیلی زیبا بود عین همه مطلبات

سلام داداشی..آخه با مرام ،حتما باید با دعوت بیارمت...
همیشه یه صندلی خالیه..تو دل نوشته...واسه داداش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد