دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

مادر


مادر

ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.

پشت خط مادرش بود

.پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: 25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی. فقط خواستم بگویم

تولدت مبارک

پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد ,

صبح سراغ مادرش رفت وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت....


ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..


نظرات 6 + ارسال نظر
2fblog جمعه 12 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:05 ب.ظ http://2fblog.r98.ir/

"مطالب جالب و فوق العاده از سراسر وب " http://2fblog.r98.ir/

باشه

هنگامه شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ق.ظ

گریه .....ندامت

دریا شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:53 ق.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

عید سعید غدیر خم بر شما مبارک و مرسی بابت مطالب خوبتون

عید بر شما نیز مبارک باد..

ندای باران یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ http://nedaye-baran.blogsky

شما پسرا اینجورید دیگه تولد خودتونم یادتون نیست

چی بگم من آخه ...!!!

مینو دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://suncity2000.blogsky.com

چه پسری
مگه دستم بهش نرسه البته مااز این پسرا نداریم
تااین حد بی عاطفه و ......

آره ...خیلی بیشعور بوده....پسره ی (بوووووووووق)

نوشین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ http://ashketoofany.blogsky.com/

داداش یونس نشونی پسره رو داری؟ می خوام برم خفه اش کنم

نه جانم...اگه داشتم که تا حالا از روش با غلطک رد شده بودم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد