احساسم را به دار آویختم، منطقم را به گلوله بستم...
...
کاش دستی از فراسوی افق گوش سنگین زمان رامی کشید
هم زبانی از راه دور طعم تنها بودنم را می چشید
آدم ها مثل کتابند، بر گرفته از مطالب جالب. از روی
بعضی ها باید مشق نوشت. از روی بعضی ها باید جریمه نوشت. بعضی ها را باید چند بار
خواند تا معنیشان را فهمید. بعضی ها را باید نخوانده کنار کذاشت! آدمیان به لبخندی
که بر لب ها می نشانند و به احساس خوبی که بر جا می نهند، ماندگارند.
"بی شک یکى از ماندگارانی"
گاهی دویدن برای رسیدن به کسی،
نفسی برای ماندن در کنار او باقی نمی گذارد!
تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟
تا به کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد؟
یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار؟
خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار
کاش همیشه در کودکی می ماندیم، تا به جای دلمان سر زانوهایمان زخم می شد...
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد! امشب تمامشان را بسوزان، شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی...
در نهان به آن هایی که دوستمان ندارند دل می بندیم و
در آشکار از آن هایی که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است دلیل تنهایی ما.
تا توانی دلی بدست آور، دل شکستن خیلی سخت شده، همه سنگدل شده اند!
میان همهمه ی برگ های خشک پاییزی؛ فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم.
روزهای پاییزیت قشنگ.
بعضی آدم ها باید مثل جعبه ی سیگار برچسب هشدار داشته باشند تا فراموش نکنی که
دوست داشتن آن ها فقط برای تو ضرر دارد.
آسمان هر کس به معنای معرفت اوست، بی شک آسمان تو بی انتهاست.
سلام مرسی که به من سرزدی
سلام
خسته نباشید
خیلی زیبا بود
شاد باشید
ممنون رفیق...