دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

کمی خنده..


بابام داشت روزنامه ورزشی میخوند یهو دیدم بغضش ترکید، گفتم چی شده؟ گفت: داشتم روزنامه میخوندم دیدم نوشته «سردار رویانیان به همراه سردار زارع برای صحبت کردن رفتن پیش سردار عزیز محمدی»، یهو یاد عملیات فتح المبین افتادم!
تازه سردار آجرلو (مدیرعامل استیل آذین) و سردار جعفری (مدیر عامل تراکتور) و سردار اولیایی (مدیرعامل پاس) پشت خاکریز گیر 
افتاده بودن و به جلسه نرسیدن..

...

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم..

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد..

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :

چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!

______________________________

نقش منشی در فیلم های ایرانی: 
- آقای رییس من بهشون گفتم شما جلسه دارین ولی ایشون 
-اشکالی نداره، شما بفرمایید !

______________________________

یک شانه تخم مرغ هشت هزار تومان!یک کتاب خوب دوهزار تومان! 
پس نتیجه میگیریم که ارزش ک و ن مرغ بالاتر از مغز یک نویسنده است!! 

______________________________


وقتی فیلم عروسیم رو از آخر به اول می بینم خیلی حال می ده 
زنم حلقه اش رو در میاره می ده به من و می ره خونه باباش !

______________________________


شماره ناشناس 
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟ 
-بله ،شما؟ 
-من داداشتم ،صبر کن بیام خونه، حسابتو میرسم . 
شماره ناشناس بعدی : 
-دوست پسر داری؟ 
-نه نه اصلا 
-من دوست پسرتم ……واقعا که …:( 
-عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!! 

- خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو….:دی

(تا حالا داداشی به این زرنگی دیده بودین..؟!)

نظرات 5 + ارسال نظر
aaannnaaa یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ

عرفان یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ http://dastforosh.blogsky.com

ای ول باحال بود.

ممنون دوست من..بازم سربزن

حدیث یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ http://asuo.blogfa.com


بامزه بودن مرسی
فقط اگه مشکلی نیست اسم (باجناق دکتر شریعتیو)که اخر یکیشونه بحذفین
من ارادت خاصی به ایشون دارم
البته اگه ممنکه

حذف شد ..

دریا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:46 ب.ظ http://azjensebaran.blogsky.com

علی یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ب.ظ http://alone-man.blogsky.com

سلام .مطالب جالبی بود. عکاس های انتخابی هم قشنگ بود
موفق باشی

سلام علی آقا..ممنون عزیز..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد