اگه تونستین..
عکس ها را تا آخر ببینید تا به جواب برسید...
خوابـگاه دخــتـران ( شب )
سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد
واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)
شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!>
رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم،
مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم
نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
...
ادامه مطلب ...