دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

توصیف زن خوب


قوانین و مقرّرات مدنی جز در موارد خاص به طور یکسان شامل زن و مرد می شود . ما نیز در همه ی سخنان خود زن و مرد را مشترکاً مورد دقّت قرار می دهیم و روی سخن ما با هر دو است. معذلک باید درباره ی زن ، منحصراً چیزی بگوییم :

 

اگر عقل مرد قوی تر از زن باشد ، من در این قسمت تردید دارم ، مسلّماً جلوه ی روح در زن روشن تر و دلپذیرتر و به همین جهت احساسات و عواطف او رقیق تر و لطیف تر است . آدم حتّی در بهشت نتوانست بدون حوّاء زندگی کند. بدون زن ، زندگی معنی ندارد ، آغاز و انجام آن بیهوده و اواسط آن غم انگیز است. با وجود این سبکسری و هوس بازی زن غالباً موجب نگرانی و آشفتگی جان مردان می شود.

اگر در قوّت عقل مرد نسبت به زن تردید داشته باشیم، قدرت او قابل تردید نیست و مسلّماً در این جهت از زن امتیاز دارد ولی زن نیز در مقابل قدرت مرد ، سرمایه جمال را دارد. گرچه این موهبت نیز چون مواهب دیگر همه سود نیست و ضرر ببر دارد. جمال اگر چه مایه ی شرافت است ولی مقرون به هزار شرّ و آفت است . با وجود این چه زود از میان می رود و فریبندگی خود را از دست می دهد. همه ی زنها از این موهبت آسمانی که در زندگی انسانی به منزله ی گلهای زیباست کم و بیش بهره دارند. زن باید در ایّام جوانی به زیبایی خود علاقمند باشد و چنان رفتار کند که در آخر عمر نیز زشت و منفور نشود. زیرا زن هر چه زیبا باشد سرمایه ی جمال او پایدار نمی ماند.

 

زن همیشه جان ظریف شاعران را محدود کرده ، تارهای عواطفشان را سوزانیده و آهنگ های دلپذیر و احیاناً غم انگیز برآورده است. وولر درباره ی کمربند محبوبه اش می گوید: « این حلقه ایست که با وجود تنگی جمال و زیبایی را ببر دارد. زیرا محبوب را در میان گرفته است ، بیایید آن را به من واگذارید من دنیا را به شما واگذار می کنم. »

 

بلایک نیز در حماسه ی عشقی کمتر از او نیست آنجا که می گوید: « وقتی با من گفتگو می کنی گویی آواز فرشتگان را می شنوم ، وقتی پهلویم می نشینی از آلام و رنجها فارغ می شوم و وقتی به همراه من می آیی مزارع و کشتزار ها چون بهشتی است که مرا سرخوش و شادمان می کند ، هنگامی که به حال خاموشی جایی می ایستیم آنجا سرزمین مقدّسی است.»

 

پلو تارک درباره ی زنها سخن ها دارد از جمله می گوید: « زن های اسپارت تنها آرزویشان این بود که شوهری بزرگوار و فرزندانی رشید داشته باشند .»

 

ولی هیچ یک از این سخنان بهتر از گفته سلیمان پیمبر نیست که گوید : « چه کس می تواند زن خوب پیدا کند قیمت آن از درّ و گوهر بیشتر است. روح شوهر خود را آرامش می بخشد نیکوکاری می کند و از بدکاری می پرهیزد. کارهای خانه را انجام می دهد، فقرا و بیچارگان را دستگیری می کند ، همیشه می خندد و به اطراف خود نور می پاشد وقتی زبان می گشاید، سخنان خوب و گرانبها می گوید ، اهل خانه را مواظبت می کند از تنبلی می گریزد به اطفال خود رسیدگی می کند و از تربیت آنها غفلت نمی کند فرزندانش او را دوست دارند ، شوهرش از او تمجید می کند . ای زن خوب! خیلی از زنان کارهای مهم انجام داده اند ولی تو از همه برتری ، زنها به جمال خودشان مغرور اند امّا جمال ناپایدار و فریبنده است و فقط زن خوب و پرهیزکار قابل ستایش است

 

آدم و حوّا وقتی در بهشت به سر می بُردند از اینجهت در عذاب بودند که می خواستند پا را از گلیم خود درازتر کنند و میوه ی درختی را که خوردن آن ممنوع بود بچینند و به قسمت خود قانع نبودند و از آنچه داشتند بیشتر می خواستند به همین جهت از بهشت بیرونـشان کردند و در این دنیا سُر دادند . بیشتر رنجها و آشفتگی های ما از زیاده طلبی پدید می آید.

 


گروهی می خواهند همه چیز را در این دنیا پیدا کنند به دنیای دیگر معتقد باشند یا نباشند در هر صورت اعتنایی بدان ندارند تمام همّت خود را در کار زندگی این جهان صرف می کنند و ماورای آن چیزی را قابل توجّه نمی دانند ، گروهی دیگر بر عکس از زندگی این دنیا و لذّات آن چشم می پوشند و به دنیای دیگر نگران اند و منظور خود را در آنجا می جویند اینها همه خطاکار اند گروهی به راه افراط می روند و گروهی به راه تفریط . مسلّماً این زندگی کوتاه است و در مقابل ابدیّت هیچ نیست با وجود این آینده مربوط به حال است و نباید در انتظار آینده نسبت به حال بی اعتنا باشیم. باید چنان زندگی کنیم که در این دنیا تا حدّ امکان با آسایش و خوشبختی هم آغوش باشیم و پس از مرگ اگر !! دنیایی هست در آنجا نیز بتوانیم با فراغت بال روزگار بگذرانیم.

 


چه دنیایی است این دنیای آشفته ما و چقدر سبکسر و مغروریم ما افراد انسان دائماً از رنج و محنت روزگار شکایت می کنیم و می گوییم دنیای ما مثل زندان تنگ و غم انگیز و مانند قبرستان شوم و وحشت بار است با وجود این چنان به زندگی دلبسته ایم که از تصوّر مرگ به خود می لرزیم و تصوّر مردن و در خاک خفتن خواب مان را می گیرد...

 

---

 

منبع : بخشهایی از کتاب « درجستجوی خوشبختی: لرد آویبوری/ ترجمه : ابوالقاسم

نظرات 8 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ق.ظ http://www.ghm99.blogsky.com

سلام.ممنون از حضورتون.وب زیبایی دارین

سلام...همچنین...ممنون دوست من..

بهنام پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ق.ظ http://englishvillage.ir

Hi, thanks for visiting my page and leaving a comment there

Hi my friend!...your welcome...come again...thanks
good luck

هنگامه پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

خوشگل و شیطون باشه خیلی خوبه یونس

به به هنگامه خاله...
و البته مهربون و فهمیده و ...

هنگامه پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

عاخه زن خوب کجا پیدا میشه تو بگو بوخودا

مینا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ

شب یلدا ک گذشته پس اینهمه هندونه چرا توی این مطلبه؟؟؟شگفتاااا

امان از این تیکه ها...

هنگامه جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:39 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

مهربون و فهمیده باشه ولی خوشگل و شیطون بیشتر باشه

آها آره...

هنگامه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:13 ق.ظ

میبینم که از نظرم خوشت اومده یونس خاله

با این توصیفات ،کیه که خوشش نیاد..

هنگامه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

همین و بگو والابوخودا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد