دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو
دل نوشته

دل نوشته

...آسمان ، چشم آبی خداست ، نگران همیشۀ من و تو

یک حکایت بسیار زیبا


شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
 

شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!


نظرات 11 + ارسال نظر
هنگامه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

من متحول شدم الان در حال تکان تکان خوردنم

مهندس هویج یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ق.ظ http://havijoo.blogsky.com/

واقعا هم همینطوره.
زیبا ترین نحوه بیان مطلب بود

خواهش مینماییم...

زهره یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://a3moone7om.blogsky.com

سلام
زیبا بود به شدت
بازم بهم سر بزن

سلام لطف داری...

هنگامه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

خوب پسر خوب دوباره من میخوام نطر بزارم الان باید چی بنویسم

خوب یادم رفت هی این خانومه خوابیده آدم حواسش پرت میشه

جای به این قشنگی روی یه عالمه گل وای خیلی خوبه

هیچی...فقط نگاه کن...

هنگامه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:36 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com

نگاه

مهسا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ب.ظ

نخیرم اعتراض دارم
خدا هم گریه وزاریه بندشو دوست داره هم کار و تلاششو البته گریه و زاری بحال خودش و گناهانش
بدون گریه و زاری انسانه بی جنبه مغرور و متکبر میشه این استاده استاد چی بوده ؟؟؟؟؟؟
مرغ شناس بوده

مهم نیتشه آبجی... بچسب به عمق مطلب...
مگه بعضی آدمها از مرغ با ارزش ترن؟!!!
مرغ که تخم میذاره..هم تخم مرغ خوردنیه هم گوشتش...
ولی بعضی از آدما فقط با فعل بودن ،صرف میشن...
و با اعتماد به نفس کامل نفسشونو تو سینه حبس میکنن و میگن:
بودن یا نبودن ..مسئله اینست

مینا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:51 ب.ظ

بسیارعالی.کاش ماهم ازین حکایت پندبگیریم

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:51 ب.ظ

در این حکایت ادم با مرغ مقایسه شده و بعد از خوندن این حکایت این حس به ادم دست میده که خدا ما رو افریده که با پرورش ما چیزی به خودش برسه و فقط اونهایی که تخم طلا می گذارن از رحمت خدا بهره مند می شن در حالی که خدا مهربون تر از این حرفاست.
ضمن اینکه خدا خودش دوست داره که بندش در درگاهش گریه و تمنا کنه و احساس نیاز به او داشته باشه در حالی که این حکایت انگار می خواهد این عمل را نا شایست از نظر خدا جلوه دهد
اگر مقصود از ان این باشد که برای چیزی که می خواهی از خدا تلاش کن نه گریه و زاری درست است چون خدا خود ش گفته که شرایط شما وقتی تغییر می کند که خودتان را تغییر دهید اما باید بگویم که این داستان منظور خود را درست القا نمی کند و اصلا یک چنین مثال و مقایسه ای در خور شخصیت انسان نیست
با تشکر

فرمایش شما بسیار متین...ممنون از نظر زیباتون
موافقم...سپاس از ماست

مهسا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:06 ب.ظ

درسته برادر ....
اما حرف من سر اون گریه زاریس .

آها...درست میفرمایی خواهر

مهسا یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:14 ب.ظ

دیدی گفتم منم منظورم دقیقا همین بید

عاطفه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:11 ب.ظ http://dsa

داستان بسیار اموزنده ای بود زحمت زیاد کشیدی
موفق باشی

شماهم موفق باشی دوست عزیز..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد