سلام،به وب خودتون خوش اومدین..
امید ساعات خوشی رو براتون دارم..
اینجا من هرچی رو که به نظرم جالبه می نویسم..
با نظرات قشنگتون منو راهنمایی کنین تا از اینم قشنگ و پربارتر بشه..
***
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
موفق باشید ..
ادامه...
پدران ما هرگز جمله عاشقانه ای به مادرانمان نگفتند شعری از نیما و سهراب برا یشان نخواندند ... شعر کوچه را از بر نداشتند ... پس چگونه بود تا همیشه در کنار هم ماندند و گذشتند از آرزوهایی : ... که ما نه به آن میرسیم و نه از آن می گذریم
واقعا چقدر فرق کرده گذشته تا الان
بله...جای تاسف داره...
ههههعععععععععععععععععععععی